Plethora
[ˈpleθərə]Noun
an amount that is greater than is needed or can be used
فزونی، افراط، زیاد بود، (بیش از حد یا نیاز) فراوانی، کثرت، زیادتی، ازدیاد
Synonyms
excess, surplus, glut, profusion, surfeit, overabundance, superabundance, superfluity
Antonyms
lack, shortage, deficiency, want, scarcity, dearth
Examples
I have to read a plethora of letters every day.
هر روز باید یک خروار نامه بخوانم.
The report contained a plethora of detail.
این گزارش حاوی جزئیات فراوانی بود.
Despite a plethora of changes, the new models are just £295 more than the cars they replace.
با وجود تغییرات فراوان، مدلهای جدید فقط ۲۹۵ پوند بیشتر از خودروهایی هستند که جایگزین میکنند.
Why is there such a plethora of exotic phenomena at the center, and how can they be explained?
چرا چنین انبوهی از پدیده های عجیب و غریب در مرکز وجود دارد، و چگونه می توان آنها را توضیح داد؟
Set up a plethora of new commissions and executive agencies.
انبوهی از کمیسیون ها و سازمان های اجرایی جدید راه اندازی کنید.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما