Progeny
[ˈprɑːdʒəni]Noun
a person’s children; the young of animals and plants
دودمان، فرزند، سلاله، اخلاف، زاد و رود، اعقاب، نوادهها، تخم وترکه، تولهها
Synonyms
children, family, young, issue, offspring, descendants, race, stock, breed, posterity, seed, lineage, scions
Examples
He appeared, surrounded by his numerous progeny.
به نظر می رسید که فرزندان بی شمارش او را احاطه کرده اند.
His numerous progeny are scattered all over the country.
فرزندان متعدد او در سراسر کشور پراکنده هستند.
Unfortunately, none of the composer's progeny was blessed with his degree of musical ability.
متأسفانه، هیچ یک از فرزندان این آهنگساز از درجه توانایی موسیقیایی او برخوردار نبودند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.