دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته شانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Progeny

  [ˈprɑːdʒəni]

Noun

​a person’s children; the young of animals and plants

دودمان، فرزند، سلاله، اخلاف، زاد و رود، اعقاب، نواده‌ها، تخم وترکه، توله‌ها

Synonyms

children, family, young, issue, offspring, descendants, race, stock, breed, posterity, seed, lineage, scions

Examples

He appeared, surrounded by his numerous progeny.

به نظر می رسید که فرزندان بی شمارش او را احاطه کرده اند.

His numerous progeny are scattered all over the country.

فرزندان متعدد او در سراسر کشور پراکنده هستند.

Unfortunately, none of the composer's progeny was blessed with his degree of musical ability.

متأسفانه، هیچ یک از فرزندان این آهنگساز از درجه توانایی موسیقیایی او برخوردار نبودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>