دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Propriety

  [prəˈpraɪəti]

Noun

moral and social behavior that is considered to be correct and acceptable

مناسبت، مناسب بودن، بجا بودن، پسندیدگی، سزاواری، شایستگی، برازندگی، ادب، نزاکت

[plural] the rules of correct behavior

اصول اخلاق و سلوک، عرف، آداب معاشرت

Synonyms

decorum, manners, courtesy, protocol, good form, decency, breeding, delicacy, modesty, respectability, etiquette, refinement, politeness, good manners, rectitude, punctilio, seemliness, niceties, civilities, amenities, the done thing, social graces, rules of conduct, social conventions, social code, accepted conduct, correctness, fitness, appropriateness, rightness, aptness, seemliness, suitableness

Antonyms

indecency, vulgarity, bad manners, bad form, immodesty, indelicacy, impoliteness, indecorum

Examples

The propriety of his remarks

بجا بودن اظهارات او

Do not overstep the bounds of propriety!

از نزاکت خارج نشو!

One must respect most of the proprieties of one's society.

انسان باید اکثر عرف‌های جامعه‌ی خود را قبول کند.

I am not sure of the propriety of punishing a child in front of strangers.

مطمئن نیستم که تنبیه بچه جلو غریبه‌ها کار پسندیده‌ای باشد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>