Quip
[kwɪp]Noun
a quick and clever remark
شوخی، بذله، لطیفه، تسخر، ریشخند، طعنه، کنایه، بیغاره
Synonyms
joke, sally, jest, riposte, wisecrack, retort, counterattack, pleasantry, repartee, gibe, witticism, bon mot, badinage
Examples
She ended her talk with a delightful quip.
سخنان خود را با یک بذلهی شیرین به پایان رساند.
The senator made several quips during the interview, which got the audience laughing.
این سناتور در طول مصاحبه چندین کنایه زد که باعث خنده حضار شد.
The talk show audience often appreciated the host's quips more than the stories told by the guests.
تماشاچیان برنامه تلویزیونی اغلب لطیفه های مجری را بیشتر از داستان های مهمانان می پسندند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.