Quota
[ˈkwəʊtə]Noun
share of a total due from or to a particular state, district, person, etc. OR a limited number or amount of people or things that is officially allowed AND an amount of something that somebody expects or needs to have or achieve
سهمی از یک کل برای یک ایالت، بخش، شخص وغیره، سهمیه، دانگ، آورش، حصه، ظرفیت پذیرش (مثلاً ورودی یک رشته در یک دانشگاه)
Synonyms
share, allowance, ration, allocation, part, cut, limit, proportion, slice, quantity, portion, assignment, whack, dispensation
Examples
The company revealed a quota of jobs reserved for college students.
شرکت، سهمیه مشاغلی را که برای دانشجویان کنار گذاشته بود، اعلام نمود.
There was a quota placed on the number of people who could migrate here from China.
برای تعداد کسانی که میتوانستند از چین به اینجا مهاجرت کنند حصهای قرار داده شد.
Lieutenant Dugan doubted that a quota had been placed on the number of parking tickets each police officer was supposed to give out.
«ستوان دوگان» شک داشت که آیا سهمیهای برای تعداد برگه های جریمه پارکینگ که هر افسر پلیس قرار بود صادر کند، در نظر گرفته شده است.
Immigration quotas
سهمیههای مهاجرت
To get your full quota of sleep
تا میزان کامل خواب خود را بدست آورید
The show is good fun and yields its full quota of laughs.
نمایش سرگرم کننده خوبی است و مقدار کاملی از خنده را با خود به همراه دارد.
I'm going home now—I've done my quota of work for the day.
الان دارم میرم خونه - سهم کارم رو انجام دادم.
Members of the military forces must fulfil a daily quota of work in the fields.
اعضای نیروهای نظامی باید سهمیه روزانه کار در میادین را انجام دهند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما