دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و پنج ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Relate

  [rɪˈleɪt]

Verb

show or make a connection between two or more things

مربوط کردن، ربط دادن، وابسته کردن، همبسته کردن، رابطه داشتن، ربط داشتن، وابسته بودن، همبسته بودن، تفاهم داشتن، ( همدیگر را) درک کردن

to give a spoken or written report of something; to tell a story

(خبر یا داستان و غیره) نقل کردن، گفتن، حکایت کردن، روایت کردن، سرگذشت گفتن، واگفتن

Synonyms

tell, recount, report, present, detail, describe, chronicle, rehearse, recite, impart, narrate, set forth, give an account of

Examples

The traveler related his adventures with some exaggeration.

مسافر ماجراهایش‌ را با کمی‌ اغراق نقل‌ کرد.

After viewing the cinema’s latest show, the observant student was able to relate every detail.

بعد از دیدن آخرین‌ فیلم‌ سینما، دانش‌ آموز تیزهوش قادر بود همه‌ی جزئیات فیلم‌ را نقل‌ کند.

Would you say that misfortune is related to carelessness?

آیا می‌توان گفت‌ که‌ بدشانسی‌ با بی‌دقتی‌ ارتباط دارد؟

He relates poverty and crime.

او فقر را با جنایت مربوط می‌داند.

I am unable to relate these two events.

قادر نیستم این دو رویداد را به هم مربوط کنم.

Her lecture related to the causes of cancer.

نطق او مربوط به علل سرطان بود.

I have never been able to relate to him.

هرگز نتوانسته‌ام با اوتفاهم برقرار کنم.

He related the story of how he first came to America.

او داستان اولین باری را که به آمریکا آمده بود تعریف کرد.

Tradition relates that he once ran from Shiraz to Esfahan.

سنت چنین حکایت می کند که او یکبار از شیراز تا اصفهان دوید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>