Reticent
[ˈretɪsnt]Adjective
unwilling to tell people about things
کم حرف، کمگفتار، ساکت، خموش، تودار
Synonyms
uncommunicative, reserved, secretive, unforthcoming, quiet, silent, restrained, taciturn, tight-lipped, unspeaking, close-lipped, mum
Antonyms
open, frank, candid, expansive, talkative, communicative, voluble
Examples
(Khayyam) I saw two thousand jugs expressive and reticent
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش.
Cyrus is a reticent person.
سیروس آدم کم حرفی است.
She was shy and reticent.
او خجالتی و کم حرف بود.
He was extremely reticent about his personal life.
او در مورد زندگی شخصی خود بسیار کم حرف و ساکت بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.