دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هشتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Reverberating

  [rɪˈvɜːrbəreɪtɪŋ]

Adjective

Reverberating things echo deeply. If you live on a busy street, you're bound to occasionally hear music reverberating loudly from passing cars

دارای اکو، طنین انداز، پژواک شونده، منعکس کننده

Synonyms

resonant, resonating, resounding, reverberative

Examples

A mirror reverberating the glaring sun

آینه‌ای که نور خیره کننده‌ی خورشید را بازتاب می‌کرد

The baton hitting the desk made a hollow, reverberating noise.

برخورد باتوم به میز، صدایی توخالی و پژواک شونده ای ایجاد کرد.

“Which queen were you?” she said aloud, her voice reverberating through the still chamber.

"شما کدام ملکه بودید؟" او با صدای بلند گفت، صدایش در تالار ساکت طنین انداز شد.

I could hear his voice now in the crook of my neck, reverberating through my bones and the pounding pulse of my blood.

می‌توانستم صدایش را در گوشه‌ی گردنم بشنوم که در استخوان‌ها و نبض تپنده خونم طنین انداز می شد.

Don Joaquín’s voice rose in timbre and pitch, until he seemed to disappear and only his words remained, reverberating against the cement walls, piercing the assembled into delirious convulsions and ecstatic trances.

صدای دون خواکین به شدت بلند شد، تا اینکه به نظر می‌رسید ناپدید شد و فقط کلماتش باقی ماندند، بر دیوارهای سیمانی طنین‌انداز می شدند و جمع را در تشنج‌های هذیانی و خلسه‌های وجدآمیز فرو می‌بردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>