دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Salvation

  [sælˈveɪʃn]

Noun

a way of protecting somebody from danger, disaster, loss, etc.

رهایی، نجات، رهایش، رها

(in Christianity) the state of being saved from the power of evil

رستگاری، آمرزش، بوخت، وسیله‌ی رستگاری، مایه‌ی نجات، اسباب آمرزش

Synonyms

saving, help, rescue, recovery, restoration, salvage, redemption, deliverance, lifeline, escape, relief, preservation

Antonyms

loss, ruin, doom, condemnation, downfall

Examples

The key to the country's economic salvation

کلید رهایی اقتصادی کشور

He cried, "Christ is my salvation!"

او فریاد زد، "عیسی وسیله‌ی رستگاری من است!"

He gives alms for the salvation of his father's soul.

به خاطر آمرزش روح پدرش صدقه می‌دهد.

She believes that religion is the only way to eternal salvation.

او باور داردکه مذهب یگانه راه رستگاری ابدی است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>