دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ واژه‌های ۱۱۰۰ درس دوم ۵۰۴ هفته هشتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Sinister

  [ˈsɪnɪstər]

Adjective

evil OR seeming evil or dangerous; making you think something bad will happen

پلید، بدشگون، بدیمن، نحس، ناخجسته، خبیث، بدجنس، شرور، نابکار، شیطان صفت، شیطانی، اهریمنی، بدسگال، مصیبت‌بار، فجیع، جانگداز، ناگوار، شرارت آمیز

wicked

پست‌

dishonest

متقلب‌

frightening

وحشتناك

Synonyms

threatening, evil, menacing, forbidding, dire, ominous, malign, disquieting, malignant, malevolent, baleful, injurious, bodeful

Antonyms

good, encouraging, reassuring, calming, benign, heartening, benevolent, auspicious, propitious

Examples

The sinister plot to cheat the widow was uncovered by the police.

دسیسه‌ی شوم فریب‌ زن بیوه توسط‌ پلیس‌ بر ملا شد.

When the bank guard spied the sinister-looking customer, he drew his gun.

زمانیکه‌ نگهبان بانک‌ متوجه‌ مشتری بظاهر شرور شد، اسلحه‌اش را کشید.

I was frightened by the sinister shadow at the bottom of the stairs.

از سایه‌ شوم انتهای راه پله‌ ترسیدم.

A sinister plot

یک توطئه‌ی اهریمنی

A sinister fate

سرنوشت جانگداز

There is another, more sinister, possibility.

یک احتمال شوم تر دیگری نیز وجود دارد.

There was something cold and sinister about him.

یک چیز سرد و شوم درباره او وجود داشت.

We needn’t assume that there was a sinister motive for what she did.

ما لازم نیست فرض کنیم که انگیزه شومی برای کاری که او انجام داد وجود داشته است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>