دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Sojourn

  [ˈsəʊdʒɜːrn]

Verb

to stay for a short time in a place away from your home

موقتا اقامت کردن، چند صباحی ماندن

Synonyms

lodge, stay, visit

Examples

We sojourned in Mexico for the summer.

ما برای تابستان در مکزیک اقامت کوتاهی داشتیم.

Sojourn in this land, and I will be with thee, and will bless thee.

در این سرزمین اقامت کن و من با تو خواهم بود و تو را برکت خواهم داد.

He could sojourn in the mountains for fifteen days and then go home safely.

او می توانست پانزده روز در کوهستان اقامت کند و سپس سالم به خانه برود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>