دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهارم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Solace

  [ˈsɑːləs]

Noun

a feeling of emotional comfort when you are sad or disappointed; a person or thing that makes you feel better or happier when you are sad or disappointed

تسلی، تسکین، دلداری، اندوه گساری، اندوه زدایی، دل آسایی، مایه‌ی تسلی، اندوه زدا

Synonyms

comfort, consolation, help, support, relief, succour, alleviation, assuagement

Examples

To give solace to one's friend

به دوست خود دلداری دادن

To seek solace in company

از راه مصاحبت دلداری جستن

Books were his only solace.

کتاب یگانه مایه‌ی تسلی او بود.

He sought solace in the whisky bottle.

او آرامش را در بطری ویسکی می دید.

She turned to "Rob" for solace.

او برای آرامش به "راب" روی آورد.

His grandchildren were a solace in his old age.

نوه هایش مایه آرامش او در دوران پیری بودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>