Sporadic
[spəˈrædɪk]Adjective
happening only occasionally or at intervals that are not regular
گهگاهی، چندوقت یکبار، (از نظر زمان) پراکنده، متفرق، منقطع، ناپیوسته، تک و توک
Synonyms
intermittent, occasional, scattered, isolated, random, on and off, irregular, infrequent, spasmodic
Antonyms
regular, steady, consistent, frequent, systematic, recurrent
Examples
Sporadic gunfire
تیراندازی پراکنده
Sporadic fighting/violence
درگیری/خشونت پراکنده
Sporadic outbreaks of the disease
شیوع پراکنده بیماری
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.