دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته یازدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Sporadic

  [spəˈrædɪk]

Adjective

happening only occasionally or at intervals that are not regular

گهگاهی، چندوقت یکبار، (از نظر زمان) پراکنده، متفرق، منقطع، ناپیوسته، تک و توک

Synonyms

intermittent, occasional, scattered, isolated, random, on and off, irregular, infrequent, spasmodic

Antonyms

regular, steady, consistent, frequent, systematic, recurrent

Examples

Sporadic gunfire

تیراندازی پراکنده

Sporadic fighting/violence

درگیری/خشونت پراکنده

Sporadic outbreaks of the disease

شیوع پراکنده بیماری

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>