دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Succinct

  [səkˈsɪŋkt]

Adjective

​expressed clearly and in a few words

موجز، روشن و کوتاه، واضح و مختصر

Synonyms

brief, to the point, concise, compact, summary, condensed, terse, laconic, pithy, gnomic, compendious, in a few well-chosen words

Antonyms

rambling, long-winded, wordy, diffuse, circuitous, discursive, verbose, prolix, circumlocutory

Examples

A succinct explanation

یک توضیح مختصر

Keep your answers as succinct as possible.

پاسخ های خود تا حد امکان مختصر باشد.

Keep your letter succinct and to the point.

نامه خود را مختصر و مفید بنویسید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>