Supine
[ˈsuːpaɪn]Adjective
lying flat on your back
خوابیده بر پشت، طاقباز، استان، ستان
Synonyms
flat on your back, flat, horizontal, recumbent, lethargic, passive, lazy, idle, indifferent, careless, sluggish, negligent, inert, languid, uninterested, apathetic, lymphatic, listless, indolent, heedless, torpid, slothful, spiritless
Antonyms
prone, prostrate, lying on your face, face-down
Examples
A supine position
حالت خوابیده به پشت
Clare remained supine, her eyes closed.
"کلر" به پشت خوابیده و چشمانش بسته بود.
My father would be supine on the couch, watching the news, five minutes after arriving home from work.
پدرم پنج دقیقه بعد از رسیدن از سر کار به خانه روی مبل به پشت دراز کشیده بود و اخبار را تماشا می کرد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.