دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس اول ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Tact

  [tækt]

Noun

abiIity to say the right thing

توانایی گفتن سخن مناسب، تدبیر، کیاست

Synonyms

common-sense, discretion, prudence, refinement, sensitivity, subtlety

Antonyms

carelessness, agitation, bad manners, disregard, ignorance, impoliteness, inability, ineptness, neglect, negligence, omission, rudeness, stupidity, thoughtlessness, upset

Examples

My aunt never hurts anyone’s feeIings because she aIways uses tact.

خاله ام هرگز احساسات کسی را جریحه‌دار نمیکند چون همیشه تدبیر به کار می‌برد.

By the use of tact, Janet was abIe to caIm her jeaIous husband.

«ژانت» توانست با استفاده از تدبیر، شوهر حسودش را آرام کند.

Your friends wiII admire you if you use tact and thoughtfuIness.

اگر تدبیر و تفکر بکار ببرید، دوستانتان شما را تحسین‌ می‌کنند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>