Tragedy
[ˈtrædʒədi]Noun
a very sad or terrible happening OR a very sad event or situation, especially one that involves death
رخدادی بسیار غم انگیز یا وحشتناک، (روی داد و غیره) مصیبت، فلاکت، فاجعه، جانگدازه
a sad play OR a serious play with a sad ending, especially one in which the main character dies; plays of this type
(نمایش غم انگیز) تراژدی، سوگ نمایش، سوگمایش
Synonyms
disaster, catastrophe, misfortune, adversity, calamity, affliction, whammy, bummer, grievous blow, tragic drama, play
Antonyms
success, fortune, joy, happiness, prosperity
Examples
It was a tragedy that some pioneers were killed on their way west.
واقعهی غم انگیزی بود که برخی از پیشگامان در مسیرشان به طرف غرب کشته شدند.
If you had your choice between seeing a comedy or a tragedy, which play would you choose?
اگر بین دیدن یک نمایش طنز و یک نمایش غمناک حق انتخاب میداشتی، کدام را انتخاب میکردی؟
Harry’s enormous jealousy led to the tragedy in their family.
حسادت شدید «هری» منجر به اتفاق ناگواری در خانواده ی آنها شد.
His untimely death was a real tragedy.
مرگ نابهنگام او واقعا جانگداز بود.
It's a tragedy that she died so young.
این یک فاجعه است که او اینقدر جوان مرد.
Tragedy struck the family when their son was hit by a car and killed.
وقتی پسرشان با ماشین برخورد کرد و کشته شد، فاجعه ای برای خانواده رقم خورد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما