Unsavory
[ʌnˈseɪvəri]Adjective
unpleasant or offensive; not considered morally acceptable
ناخوشایند، نامطبوع، ناباب، نادلپسند، نادلچسب، ناشایست، زشت، بد، زننده، (در اصل) بی مزه، بیطعم
Synonyms
bland, flat, flavorless, insipid, tasteless, distasteful, unappetizing, unpalatable
Examples
An unsavory incident
یک حادثه ناخوشایند
He hangs around with unsavory characters.
او با اشخاص ناباب رفت و آمد دارد.
Her friends are all pretty unsavory characters.
دوستان او همگی اشخاص بسیار ناپسندی هستند. (دوستان ناباب)
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.