دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و چهار ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Vaccinate

  [ˈvæksɪneɪt]

Verb

inoculate with vaccine as a protection against smallpox and other diseases OR to give a person or an animal a vaccine, especially by injecting it, in order to protect them against a disease

مصون ساختن‌ با واکسن‌ به عنوان حفاظت‌ در برابر آبله‌ و بیماری های دیگر، واکسن زدن، واکسینه کردن، مایه‌کوبی کردن، تلقیح شدن

Synonyms

inoculate, inject, protect, immunize

Examples

There has been a radical decline in polio since doctors began to vaccinate children with the Salk vaccine.

از زمانی که‌ پزشکان مایه‌ کوبی‌ کودکان را با واکسن‌ «سالک‌» شروع کرده اند، در ابتلا به‌ فلج‌ اطفال کاهش‌ اساسی‌ صورت گرفته‌ است‌.

The general population has accepted the need to vaccinate children against the once-dreaded disease.

عامه‌ی مردم نیاز به‌ واکسینه‌ کردن کودکان در برابر بیماری های سابقاً خطرناک را پذیرفته‌اند.

Numerous examples persist of people who have neglected to have their infants vaccinated.

نمونه‌های زیادی از افرادی وجود دارند که‌ در واکسینه‌ کردن اطفال خود غفلت‌ کرده اند.

To vaccinate children against smallpox

بچه‌ها را در برابر آبله واکسینه کردن

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>