Valor
[ˈvælər]Noun
bravery; courage OR great courage, especially in war
شجاعت، جرأت، رشادت، دلیری، بیباکی، تهور، دلاوری
Synonyms
braveness, bravery, courage, courageousness, dauntlessness, doughtiness, fearlessness, fortitude, gallantry, gameness, heart, intrepidity, intrepidness, mettle, nerve, pluck, pluckiness, spirit, stoutheartedness, undauntedness, valiance, valiancy, valiantness, spunk, spunkiness, gut, gutsiness, moxie, gallantry, heroism, prowess, valiance, valiancy
Examples
The valor of the Vietnam veterans deserves the highest commendation.
شجاعت سربازان کهنه کار ویتنامی شایستهی والاترین ستایش است.
No one will dispute the valor of Washington’s men at Valley Forge.
هیچ کس نمیتواند به شجاعت مردان واشنگتنی در دره ی «فورج» شک کند.
The fireman’s valor in rushing into the flaming house saved the occupants from a horrid fate.
شجاعت مأمور آتش نشانی در هجوم به خانهی شعله ور، ساکنان را از سرنوشتی وحشتناک نجات داد.
A soldier famed for his great valor.
سربازی که به خاطر شجاعت زیادش مشهور است.
He showed valor and skill on the battlefield.
او در میدان جنگ از خود شجاعت و مهارت نشان داد.
The purpose of the award is to recognize acts of valor by members of the armed services.
هدف از این جایزه قدردانی از اقدامات شجاعانه توسط اعضای نیروهای مسلح است.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما