Vestige
[ˈvestɪdʒ]Noun
a small part of something that still exists after the rest of it has stopped existing
رد، باقیمانده، (جمع) بقایا، اثر، نشانه، بازمانه
Synonyms
remnant, remains, trace, relic, track, token, remainder, residue, sign, hint, scrap, evidence, indication, suspicion, glimmer
Examples
Vestiges of past civilizations
بقایای تمدنهای گذشته
The vestiges of that ancient palace
بازمانههای آن کاخ کهن
There was no vestige of hope in her face.
در چهرهی او اثری از امید وجود نداشت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.