Wad
[wɑːd]Noun
small, soft mass OR a mass of soft material, used for blocking something or keeping something in place
توده نرم و کوچک، (پنبه یا کاغذ و غیره) گلوله، مچاله، دسته،لوله، نواله، چونه، قلمبه
a thick pile of pieces of paper, paper money, etc. folded or rolled together
یک دسته اسکناس
Synonyms
bundle, roll, bankroll, pocketful, mass, ball, lump, hunk, piece, block, plug, chunk, twist, chew, quid
Examples
To decrease the effects of the pressure, the diver put wads of cotton in his ears.
غواص برای کاهش اثرات فشار، توده های کوچکی از پنبه را در گوش هایش قرار داد.
The officer challenged George to explain the wad of fifty dollars which he had in his pocket.
افسر پلیس «جورج» را به چالش کشید تا در مورد بستهی ٥٠ دلاری که در جیبش داشت، توضیح دهد.
A wad of crumpled papers
یک مشت کاغذ مچاله شده
A wad of chewing gum
یک قلمبه آدامس
A wad of dirty bank notes
یک دسته اسکناس کثیف
A wad of chewing tobacco
یک قلمبه تنباکوی جویدنی
A wad of old letters
یک دسته نامههای قدیمی
The bottle-tops were stopped with wads of cotton.
سر بطری ها را با گلوله هایی از پنبه بسته بودند.
Wad
[wɑːd]Verb
to roll or crush into a small mass OR to fold or press something into a tight wad
مچاله کردن، گلوله کردن، لوله کردن، قلمبه کردن
to fill something with soft material to make it warmer or to protect it
چپاندن، تپاندن
Synonyms
compact, pack, bundle, chock up, cram, jampack, ram, jam
Examples
Because the automatic firing mechanism was defective, the hunter had to wad the powder into the gun by hand.
چون قسمت آتش زای تفنگ معیوب بود، شکارچی مجبور شد که باروت را با دستش در داخل تفنگ بفشارد.
To wad putty into a crack
زاموسقه (زاماسکه) در درزی چپاندن
I took off my shirt and wadded it up.
پیراهن خود را در آوردم و آن را گلوله کردم.
He gave the driver a wadded bill.
یک اسکناس مچاله شده به راننده داد.
The boys wadded their paper napkins into small balls.
پسرها دستمال کاغذیهای خود را مچاله کردند و به صورت گلولههای کوچک در آوردند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما