دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس چهاردهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Whirling

  [ˈwɜːrlɪŋ]

Adjective

turning or swinging round and round; spinning

به‌ دور خود چرخیدن، چرخیدن

Synonyms

revolving, rotating, spinning, turning

Examples

The space vessel was whirling around before it landed on earth.

سفینه‌ی فضایی‌ قبل‌ از اینکه‌ روی زمین‌ فرود آید، به‌ هر سو چرخید.

As they tried to lift the bulky piano, the movers went whirling across the living room.

موقعی‌ که‌ عاملان اسباب کشی‌ تلاش کردند پیانوی بزرگ را بلند کنند، از این‌ طـرف بـه‌ آن طـرف اطاق نشیمن‌ به‌ چرخش‌ درآمدند.

Because Angelo drank too much, he commenced to feel that everything was whirling around the bar.

چون «آنجلو» شراب زیادی نوشیده بود، بتدریج‌ احساس کرد که‌ همه‌ چیز در میخانـه‌ دور سـرش می‌چرخد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>