Wobble
[ˈwɑːbl]Verb
to move from side to side in an unsteady way; to make something do this
لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، لق بودن، سست بودن، لرزان بودن، مرتعش بودن، خراشیدن
to go in a particular direction while moving from side to side in an unsteady way
(مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن
to hesitate or lose confidence about doing something
مردد بودن، تردید کردن، این دست و آن دست کردن، دودل بودن، نسان کردن
Synonyms
shake, rock, sway, tremble, quake, waver, teeter, totter, seesaw, tremble, vibrate, hesitate, fluctuate, dither, be undecided, vacillate, shillyshally, be unable to make up your mind, swither
Examples
Little Perry thrust his feet into the oversized shoes and wobbled over to the table.
«پری» کوچولو پاهایش را در کفشهای بسیار بزرگ فرو کرد و به سمت میز تلوتلو خورد.
A baby wobbles when it begins to walk alone.
هنگامی که نوزادی به تنهایی شروع به راه رفتن میکند، تلوتلو میخورد.
Lacking experience on the high wire, the clown wobbled along until he reached the safety of the platform.
از آنجایی که دلقک تجربهی راه رفتن روی سیمهای بلند را نداشت، تمام مسیر را تلوتلو خورد تا به سکوی امن رسید.
Jelly wobbles
لرزانک (ژله) میلرزد.
His voice wobbled.
صدایش مرتعش بود.
The chair's legs wobble.
پایههای صندلی لق هستند.
I was so scared my legs were wobbling.
آن قدر ترسیده بودم که پاهایم میلرزیدند.
Don't wobble the table; I am trying to write
میز را تکان نده; دارم سعی میکنم چیز بنویسم.
Ducks went wobbling by along the shore.
اردکها لمبر خوران در راستای کرانه حرکت میکردند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما