Redolent
[ˈredələnt]Adjective
making you think of the thing mentioned
دارای بوی بخصوص، مبین چیزی بودن، یادآور چیزی بودن، تداعی کننده، حاکی از
smelling strongly of the thing mentioned
خوشبو، معطر
Synonyms
reminiscent, evocative, suggestive, remindful, scented, perfumed, fragrant, aromatic, sweet-smelling, odorous
Examples
Redolent of the sea
دارای بوی دریا
The scene was redolent of happy times.
این صحنه یاد آور لحظات خوش بود.
His image is redolent of the smell of old leather, old money and class.
تصویر او یادآور بوی چرم کهنه، پول و کلاس قدیمی است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.