Pedestrian
[pəˈdestriən]Noun
person who goes on foot; walker OR a person walking in the street and not travelling in a vehicle
شخصی که پیاده میرود، عابر پیاده، پی سپار، پیاده، وابسته به پیادهها
Synonyms
walker, foot-traveller, footslogger
Antonyms
driver, motorist
Examples
After driving a bus all day, Norris liked to be a pedestrian and take long, casual walks in the evening.
«نوریس» بعد از رانندگی با اتوبوس در تمام روز، دوست داشت پیاده شود و پیاده روی طولانی و راحتی را در وقت غروب انجام دهد.
The police say it is urgent that pedestrians stay on the sidewalk.
پلیس میگوید ضروری است که عابران پیاده در پیاده روها بمانند.
I don't doubt that a pedestrian can get places faster than a car in downtown traffic.
شک ندارم که عابران پیاده میتوانند در ترافیک مرکز شهر سریع تر از اتومبیل به مقصد برسند.
A pedestrian bridge
پل ویژهی عابران پیاده
A pedestrian journey
مسافرت پیاده
Pedestrians are not allowed to walk in the middle of the road.
پیادهها اجازه ندارند در وسط جاده راه بروند.
Pedestrian
[pəˈdestriən]Adjective
without any imagination or excitement; boring
(به ویژه سبک ادبی یا سخنگویی) بی روح، عاری از لطف و گیرایی، مبتذل، پیش پا افتاده
Synonyms
arid, aseptic, colorless, drab, dry, dull, earthbound, flat, flavorless, lackluster, lifeless, lusterless, matter-of-fact, prosaic, spiritless, sterile, stodgy, unimaginative, uninspired
Examples
The curriculum is narrow and pedestrian.
برنامه درسی محدود و عاری از لطف و گیرایی است.
It is a factual and somewhat pedestrian program.
این یک برنامه واقعی و تا حدودی پیش پا افتاده است.
His drawing is pedestrian, although his mind is not.
نقاشی او بی روح است، اگرچه ذهنش اینطور نیست.
Most of his short stories are quite pedestrian and flat.
اکثر داستانهای او معمولی و خسته کنندهاند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما