دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هجدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Buff

  [bʌf]

Noun

a person who is very interested in a particular subject or activity and knows a lot about it

بسیار علاقمند و ماهر (در کاری)، علامه، خوره

a pale yellow-brown color

رنگ زرد مایل به قهوه‌ای

Synonyms

expert, fan, addict, enthusiast, freak, admirer, whizz, devotee, connoisseur, boffin, fiend, grandmaster, hotshot, aficionado, wonk, maven

Antonyms

fundi

Examples

A history buff

علامه‌ی تاریخ

He is a movie buff.

او خوره‌ی سینما است.

She was wearing a buff uniform.

اونیفورم زرد مایل به قهوه‌ای به تن داشت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>