Buff
[bʌf]Noun
a person who is very interested in a particular subject or activity and knows a lot about it
بسیار علاقمند و ماهر (در کاری)، علامه، خوره
a pale yellow-brown color
رنگ زرد مایل به قهوهای
Synonyms
expert, fan, addict, enthusiast, freak, admirer, whizz, devotee, connoisseur, boffin, fiend, grandmaster, hotshot, aficionado, wonk, maven
Antonyms
fundi
Examples
A history buff
علامهی تاریخ
He is a movie buff.
او خورهی سینما است.
She was wearing a buff uniform.
اونیفورم زرد مایل به قهوهای به تن داشت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.