دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و نه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Dilettante

  [ˌdɪləˈtænti]

Noun

​a person who does or studies something but is not serious about it and does not have much knowledge

(کسی که از روی هوس و بطور سطحی دنبال علم یا هنری می‌رود) متفنن، عشقی، سرسری، هنردوست هوسی، علم جوی هوسی، دمدمی، آماتور، ناپیشه‌کار

Synonyms

amateur, aesthete, dabbler, trifler, nonprofessional

Examples

I was always a dilettante when it came to alienation.

وقتی پای بیگانگی به میان می آمد، من همیشه آدم سرسری و دمدمی بودم.

I know that I will always be a dilettante by comparison.

من می دانم که در مقایسه همیشه یک آدم آماتور خواهم بود.

Mr. Rolleman was in a sense right in his opinion of me: I am by his standards a dilettante.

آقای رولمن به نوعی نظرش در مورد من درست بود: من طبق معیارهای او یک آدم ناشی و دمدمی هستم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>