Expedite
[ˈekspədaɪt]Verb
to make a process happen more quickly
تسریع کردن، شتاباندن، بشولیدن، هنگار کردن، تسهیل کردن
Synonyms
speed (up), forward, promote, advance, press, urge, rush, assist, hurry, accelerate, dispatch, facilitate, hasten, precipitate, quicken, fast-track
Antonyms
restrict, delay, block, handicap, hold up, curb, obstruct, decelerate, slow up or down
Examples
This road will expedite traffic.
این راه رفت و آمد را تسهیل می کند.
We want to expedite the enemy's withdrawal.
می خواهیم عقب نشینی دشمن را تسریع بکنیم.
In order to expedite the dam building project
به منظور تسریع برنامهی سد سازی
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.