دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Expedite

  [ˈekspədaɪt]

Verb

to make a process happen more quickly

تسریع کردن، شتاباندن، بشولیدن، هنگار کردن، تسهیل کردن

Synonyms

speed (up), forward, promote, advance, press, urge, rush, assist, hurry, accelerate, dispatch, facilitate, hasten, precipitate, quicken, fast-track

Antonyms

restrict, delay, block, handicap, hold up, curb, obstruct, decelerate, slow up or down

Examples

This road will expedite traffic.

این راه رفت و آمد را تسهیل می کند.

We want to expedite the enemy's withdrawal.

می خواهیم عقب نشینی دشمن را تسریع بکنیم.

In order to expedite the dam building project

به منظور تسریع برنامه‌ی سد سازی

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>