Inveigh
[ɪnˈveɪ]Verb
to criticize somebody/something strongly
دشنام دادن، فحش دادن، (با: against) به باد ناسزا گرفتن، (سخت) مورد نکوهش قرار دادن، هتاکی کردن
Synonyms
challenge, demur, except, expostulate, object, protest, remonstrate, kick, squawk
Examples
To inveigh against injustice
بیدادگری را به باد انتقاد گرفتن
He inveighed against his own destiny.
او به سرنوشت خود فحش میداد.
A lot of his writings inveigh against luxury and riches.
بسیاری از نوشته های او، ثروت و تجملات زیاد را مورد نکوهش قرار میدهد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.