دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهاردهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Inveigh

  [ɪnˈveɪ]

Verb

to criticize somebody/something strongly

دشنام دادن، فحش دادن، (با: against) به باد ناسزا گرفتن، (سخت) مورد نکوهش قرار دادن، هتاکی کردن

Synonyms

challenge, demur, except, expostulate, object, protest, remonstrate, kick, squawk

Examples

To inveigh against injustice

بیدادگری را به باد انتقاد گرفتن

He inveighed against his own destiny.

او به سرنوشت خود فحش می‌داد.

A lot of his writings inveigh against luxury and riches.

بسیاری از نوشته های او، ثروت و تجملات زیاد را مورد نکوهش قرار میدهد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>