دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیستم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Maudlin

  [ˈmɔːdlɪn]

Adjective

talking in a silly, emotional way, often feeling sorry for yourself

(به طور زننده یا غلوآمیز) احساساتی، اشکبار، ضعیف و خیلی احساساتی

Synonyms

sentimental, tearful, mushy, soppy, weepy, slushy, mawkish, lachrymose, icky, overemotional

Examples

The bartender had grown tired of hearing the man's maudlin stories.

متصدی بار از شنیدن داستان های احساساتی مرد خسته شده بود.

I find myself getting maudlin when I talk about my childhood.

وقتی در مورد کودکی ام صحبت می کنم، خیلی احساساتی می شوم.

Some of these old movies seem maudlin to contemporary audiences.

برخی از این فیلم ها برای مخاطبان معاصر، ضعیف و خیلی احساساتی به نظر می رسند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>