Repose
[rɪˈpəʊz]Noun
a state of rest, sleep or feeling calm
آسایش، استراحت، آسودگی، آرامش، غنودگی، خواب، خفتگی
Synonyms
peace, rest, quiet, ease, relaxation, respite, tranquillity, stillness, inactivity, quietness, quietude, restfulness, composure, dignity, peace of mind, poise, serenity, aplomb, calmness, equanimity, self-possession
Examples
Prayer for the repose of his soul
دعا برای آرامش روح او
What he needed was a good night's repose.
او به یک شب خواب راحت نیاز داشت.
The first rays of morning sun disturbed their repose.
اولین پرتوهای آفتاب صبحگاهی آرامش آنها را مختل کرد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.